تاکنون در مورد مساله مظلومنمایی یهودیان و توجیه چرایی غصب فلسطین، فیلمهای زیادی بر پرده سینما رفته که مضمون و هدف بیشترشان برانگیخته کردن احساسات مخاطبان با مخلوطی از راست و دروغهای تاریخی بوده است. در بیشتر این فیلمها با اضافه کردن صحنههای دردناک از ظلم به یهودیان، سعی شده حس همذاتپنداری مخاطب با یهودیان صهیونیستی که فلسطین را اشغال کردهاند، برانگیخته شود؛ مخصوصا که در بیشتر این فیلمها از بیخانمان بودن یهودیان و اینکه در هیچجا پذیرایشان نیستند، صحبت میشود.
البته با وجود تمام این تبلیغات کاملا مشخص است که از همان ابتدای بنای رژیم غاصب صهیونیستی، مردم دنیا واکنشهای مثبتی نسبت به این جنایتکاران بیرحم و کشتار مردم فلسطین نداشتند و به خاطر همین هم ساختن چنین فیلمهایی برای از بین بردن نظرات منفی مردم و بقای این رژیم از همان سالهای اول لازم بود. به مناسبت حماسه روز قدس، به نقد چند فیلم مشهور و حاشیهساز قدیمی و جدید هالیوود در دفاع از یهودیان و مشروعیت بخشیدن به رژیم صهیونیستی میپردازیم.
ویولنزنی روی بام: سنتها نجات بخشند
«ویولنزنی روی بام» نام فیلمی موزیکال است به کارگردانی نورمن فردریک جویسن، محصول۱۹۷۱. این فیلم براساس نمایشی با همین نام و اقتباسی از داستان «تویه و دخترانش» نوشته شولم علیخم نویسنده یهودی است. داستان فیلم «ویولنزنی روی بام» درباره پیرمرد شیرفروش فقیری، به نام «تویه» (با بازی خیم توپول بازیگر یهودیالاصل اسرائیلی) است. این پیرمرد که یهودی بسیار معتقدی است، به همراه همسر و پنج دخترش در دهکدهای به نام اناتوکا واقع در اوکراین که آن زمان جزء از روسیه و تحت حکومت تزار بود، زندگی میکند.
تویه شیرفروش، به عنوان مردی که به خانواده و سنتها مقید است، تصمیم میگیرد به کمک یِنته، پیرزن دلال ازدواج برای پنج دخترش شوهرانی مناسب پیدا کند اما هر سه دخترش ازدواج را از راههای قدیمی نمیپسندند و خودشان شوهرانشان را پیدا میکنند. دختر اول زایتسل، بهرغم اینکه قول ازدواجش را به قصاب پولدار داده بودند با یک جوان یهودی که خیاطی فقیر است، ازدواج میکند. دختر دوم هودل با پرچیک دانشجوی یهودی که به عنوان معلم سرخانه با او آشنا شده است، پیوند ازدواج میبندد. تویه در جشن عروسی زایتسل با وجود اینکه ادعا میکند برای سنتها ارزش خاصی قائل است اما اجازه میدهد برای نخستین بار مردان و زنان با هم برقصند و سنت دیگری را میشکند. در همین وقت قزاقها به تحریک حکومت تزاری به خانه یهودیها حمله میکنند و جشن عروسی را به هم میزنند. پرچیک داماد دوم تویه را به جرم شرکت در تظاهرات انقلابی به سیبری تبعید میکنند و هودل هم به دنبال او میرود. ولی در این بین چاوا، دختر سوم خانواده بدون آنکه حتی از پدرش تویه اجازه بگیرد با پسری مسیحی ازدواج میکند. تویه وقتی نوبت به ازدواج این دخترش میرسد دیگر تاب نمیآورد و از اعضای خانواده میخواهد که چاوا را فراموش کنند؛ چراکه نهایت سنتشکنی را انجام داده است! سرانجام یهودیها را از اناتوکا بیرون کرده و آنان هر کدام به مکانی در جهان کوچ میکنند. فیلم با صحبتهای تویه شروع میشود در مورد اینکه در آن زمان زندگی آنها (یهودیان) مثل یک ویولن زن، روی بام است، چون درست است که آهنگی بسیار زیبا را مینوازند ولی هر آن، احتمال افتادن و شکستن گردنشان هم هست! البته تویه تنها راه سقوط نکردن از روی بام را عمل به «سنتهای» یهودی میداند.
فیلم «ویولنزنی روی بام» در واقع شرح زندگی و عادات و رسوم یهودیان در قالبی موزیکال است که سعی دارد به مردم نشان بدهد یهودیان مردمی هماهنگ، ساده و مهمتر از همه به شدت طالب صلح هستند. در این فیلم شخصیتپردازیها با مخلوطی از طنز آمیخته شده و به خاطر همین اغراق در نشان دادن برخی خصوصیات مثبت آنها به خاطر ژانر طنز فیلم، منطقی به نظر میرسد. البته نویسنده با هوشمندی تمام سعی کرده است برخی خصوصیات قوم یهود را که در دنیا با آن شناخته میشوند، مانند اتحاد در عین اختلاف و حسابگربودن و مادیگرایی را، در موقعیتهای مختلف و دیالوگهایی که بین شخصیتها رد و بدل میشود، نشان دهد که خب البته موفق هم بوده است.
در فیلم «ویولنزنی روی بام» سنت یهود امر بسیار مهمی است که بارها و بارها توسط شخصیت اصلی تویه و در اکثر آهنگها تکرار میشود. تویه به عنوان مردی که به سنتها وفادار است به خاطر صلاح دخترانش و مهمتر از همه ادامه نسلش اجازه میدهد چارچوبهای این سنت کمی برای ازدواج دخترانش با جوانان یهودی جابهجا شود ولی همین تویه وقتی نوبت به دختر سومش میرسد که با جوانی مسیحی ازدواج میکند به هیچوجه با این موضوع کنار نمیآید و این ازدواج را نامبارک و خلاف سنتها میداند.
ازدواج در فیلم «ویولنزنی روی بام»، به نوعی نقطهعطف به حساب میآید و کسانی که بانی این ازدواجها هستند در راه سنتها قدم برمیدارند و در راه ادامه نسل یهود تلاش میکنند. این شخصیتها میتوانند گاه به شکل ینته، پیرزن دلال ازدواج باشند که به صورت سنتی اقدام میکند و گاه مانند تویه باشند که کمی مدرنتر همان روش را دنبال میکند.
درواقع شاید مهمترین قسمت این فیلم همین تلاش برای ازدواج باشد. تویه در این فیلم صاحب پنج دختر است که سه نفر از آنها در زمان ازدواج خود هستند. طبق تفکرات یهود، نسل از مادر به فرزند منتقل میشود. به خاطر همین هم تویه در تلاش است تمام فرزندان خود را که از قضا همگی دختر هستند، به خانه بخت بفرستد و هرگز شکایت جدی به خاطر دختر بودن این فرزندان ندارد و آنها را ادامهدهنده نسل خود میداند.
در نهایت پایانبندی فیلم درست زمانی که دولت روسیه دستور رفتن قوم یهود را از این کشور میدهد، حرف اصلیاش را میزند. در قسمتهای پایانی هر شخصیتی به همراه خانوادهاش قرار است به مکانی برود و ینته به عنوان نمادی از سنتهای قدیمی یهود، اورشلیم و به قول خودش سرزمینهای مقدس که همیشه آرزوی اقامت در آن را داشته است، انتخاب میکند و تویه هم به عنوان نماینده سنت مدرن یهود، آمریکا را انتخاب میکند و آینده خود و خانوادهاش را در این کشور میبیند و فیلم با صحنهای که ویولن زن روی بام به دنبال تویه بهراه افتاده است و همچنان مینوازد تمام میشود؛ گویی قرار است آوای این ویولن یهودی در جایی دیگر و بر بامی دیگر ادامه پیدا کند.
عنوان موزیکال فیلم «ویولنزنی روی بام» برگرفته از یک تابلوی نقاشی اثر مارک شاگال یکی از نقاشان سوررئال است که زندگی یهودیان اروپایشرقی را توصیف میکند. این فیلم در زمان خودش توانست جوایزی را از آکادمی اسکار و گلدن گلاب دریافت کند و با تبلیغات فراوان، در گیشه هم نسبتا موفق بود.
زندگی زیباست: طنز تلخ استقامت
فیلم «زندگی زیباست» اثر کارگردان ایتالیایی روبرتو بنینی و محصول سال ۱۹۹۷ است. داستان فیلم در مورد مردی یهودی به نام گوئیدو (بنینی) است که همراه با دوستش برای کار به شهر میروند. فیلم در حقیقت دو بخش دارد که در بخش دوم آن گوئیدو، به همراه پسر خردسالش جاشوا و همسرش، به اردوگاههای کار اجباری آلمانیها فرستاده میشوند. گوئیدو نمیخواهد اجازه بدهد جاشوا پسر کوچکش متوجه واقعیتهای دور و برش شود، پس سعی میکند طوری وانمود کند که آنها در آنجا مشغول یک بازی هستند و سربازان نازی هم بازیکنان این بازیاند.
فیلمنامه «زندگی زیباست»، قوی و حساب شده است و باعث میشود شخصیتها و بهخصوص گوئیدو برای مخاطبانش با وجود عجیب بودن، قابلدرک باشند. کارگردان که درواقع بازیگر نقش اول فیلم است، سعی کرده با توجه به فیزیک و کاریزمای طنزی که دارد، مخاطبان را علاوهبر نشاندن پای یک فیلم مربوط به جنگ و فلاکتهایش، سرگرم کند و حتی در مواقعی لبخندی را بر لبانشان بیاورد. فیلم با تمام نوآوریهای کارگردانش در نهایت برای مخاطب آشنا به سینما، یادآور کلیشه هولوکاست و زجر نافرجام یهودیان در اردوگاههای مرگ نازیهاست که باعث میشود روند کند و داستان و نگاهش به این یهودی به ظاهر مظلوم و دوستداشتنی معنا پیدا کند.
«زندگی زیباست»، با توجه به جوایزی که بهدست آورده به عنوان موفقترین فیلم بنینی شناخته میشود. در نهایت این فیلم توانست جوایز بینالمللی زیادی را از جمله جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان، جایزه اسکار بهترین موسیقی متن، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد (روبرتو بنینی) و... را از آن خود کند. از جمله حاشیههای این فیلم در مراسم اسکار شوق و شعف بیش از حد بنینی بود که موقع اعطای جوایز اسکار، وقتی اسم خود و فیلمش را شنید، از خوشحالی روی صندلیاش پرید و چیزی نمانده بود واژگون شود!
فهرست شیندلر: مدافع ما قهرمان است
«فهرست شیندلر» نام فیلمی است محصول سال ۱۹۹۳ به کارگردانی استیون اسپیلبرگ. داستان فیلم در مورد زندگی «اسکار شیندلر»، سرمایهدار آلمانی در خلال جنگ جهانی دوم است. «فهرست شیندلر» به عنوان یکی از شناختهشدهترین فیلمها در باب مظلومنمایی یهودیان است. این فیلم که از همان ابتدا با صحنههای پی در پی اذیت و آزار یهودیان توسط نازیها شروع میشود و ادامه پیدا میکند، سعی دارد کلیشه ظلم و ستم به این قوم بیآزار را به تصویر بکشد.
در «فهرست شیندلر» مخاطب در هیچ صحنهای شاهد درگیری یهودیان با این ظالمان یا نشان دادن کمی شجاعت از آنها علیه ظلم نیست. این مردم در فیلم تنها به عنوان انسانهای مظلومی که میتوانند در مقابل ظلم به ناچار سر تعظیم فرود بیاورند، نشان داده میشوند. البته مخاطب در هیچصحنهای شاهد مشکلات و رنجهای بقیه مردم لهستان در این همه جنگ و نابسامانی نیست؛ گویی تنها کسانی که از این جنگ آسیبدیدهاند یا دستکم اهمیت دارند، یهودیان هستند.
در این فیلم، ابتدا از شخصیت اسکار شیندلر به عنوان یک تاجر بیبندوبار، طمعکار و مکار یاد میشود که از راه جنگ توانسته سرمایهای برای خود به دست آورد اما در روند داستان این شخصیت بعد از کمک به یهودیان تبدیل میشود به یک انسان والامقام که پول برایش ارزش زیادی ندارد و کارهای زشت قدیمش را کنار گذاشته و زندگی خانوادگیاش را دوباره از نو میسازد؛ گویی کمک به یهودیان به این شخصیت، زندگی و شأن انسانی داده است.
«فهرست شیندلر» را نمیتوان به معنای واقعی کلمه درک کرد مگر اینکه با کارگردانش و نگاه متعصبانهای که به یهودیان دارد، بیشتر آشنا شد. استیون اسپیلبرگ به عنوان کارگردانی یهودیالاصل، شناخته میشود که از همان ابتدای فیلمسازیاش یعنی در ۱۸ سالگی، با دیدی متعصبانه، بیشتر فیلم هایش را، مخصوصا ساختههای اولش مانند فیلم مبارزه (Firelight)، امبلین (Amblin) و... را در مدح مظلومیت یهودیان میسازد. هرچند این فیلمها خیلی مورد توجه قرار نمیگیرند ولی زمینه را برای این کارگردان جوان فراهم میکنند تا بعدها وارد پروژههای بزرگتری شود.
اسپیلبرگ سالها بعد از فیلمهای اولیهاش، سناریوی «فهرست شیندلر» را انتخاب و طبق ادعای خودش ۱۲ سال برای مطالعه و تحقیقات روی آن وقت صرف میکند. نتیجهاش، فیلمی میشود که از روز اول ساختش حمایت صددرصد کمپانی یهودیش را بهدست میآورد و تبلیغاتش از روزهای اول آغاز فیلمبرداری شروع میشود؛ طوری که روزنامههای رژیم صهیونیستی با تیتر درشت، خبر آغاز ساخت این فیلم را منتشر کردند. همچنین عزر وایزمن، رئیسجمهور وقت اسرائیل، در فرودگاه بن گوریون شخصا به استقبال اسپیلبرگ رفت تا حمایت کامل رژیم صهیونیستی را از این فیلم، به وی ابلاغ کند.
«فهرست شیندلر» در نهایت بعد از تبلیغات فراوان و حمایتهای همهجانبه، توانست در هفت رشته برنده جایزه اسکار شود و سه جایزه گلدنگلوب را از آن خود کند و با تبلیغاتی وسیع در سطح جهان در گیشه هم ۳۲۱ میلیون دلار بفروشد و موفق باشد.
یک شب با پادشاه: قتلعام ایرانیان و شادی یهودیان
فیلم «یک شب با پادشاه» به کارگردانی میکل اُ ساجیل، محصول سال ۲۰۰۶ است. داستان فیلم «یک شب با پادشاه» در واقع برگرفته از قسمتی از کتاب عهد عتیق، به نام «استِر مقدس» است و واقعه پوریوم را با دیدگاههای یهودی به تصویر میکشد. این فیلم از جایی شروع میشود که شبی خشایارشاه مست میکند و در مراسم بزمی به همسرش وشتی فرمان میدهد در جمع بدون پوشش حاضر شود ولی ملکه وشتی چون انسان مغرور و سنگدلی بوده و پادشاه را دوست نداشته است از این دستور امتناع میکند! همین موضوع باعث میشود پادشاه او را از مقامش خلع کند و به دنبال همسر جدید باشد. مردخای یهودی که در دربار هخامنشیان کار میکرد، استر برادرزادهاش را که دختری زیبا بوده، برای همسری شاه در نظر میگیرد ولی به او میگوید که به هیچوجه هویت خود را به عنوان یک یهودی فاش نکند. در فیلم کارگردان سعی کرده از استر چهرهای معصوم و در عین حال مقاوم نشان دهد. مردخای هم مردی عاقل و ستم دیده است که در مقابل ظلم تعظیم نمیکند! شاید تنها چهره قابللمس داستان، با توجه به شخصیتپردازیش، خشایارشاه باشد به عنوان یک مرد بسیار ساده و احمق که همیشه در لحظات مهم مست است و تصمیمات عجولانه میگیرد!
از حاشیههای مورد توجه فیلم «یک شب با پادشاه»، حضور دو بازیگر قدیمی بعد از سالها در کنار یکدیگر بود. پیتر اوتول و عمر شریف پس از فیلم «لورنس عربستان» در «یک شب با پادشاه» پس از سالها در کنار یکدیگر به بازی در این فیلم پرداختند. البته با وجود بازیگران سرشناس و حمایتهایی که از این فیلم شد در نهایت این فیلم در زمان خودش نتوانست موفقیت خاصی در زمینه هنری بهدست بیاورد. از نظر فروش در گیشه هم بسیار ضعیف عمل کرد و حتی نتوانست نیمی از هزینه ساختش را جبران کند.
پیانیست: زنده ماندن به هر قیمتی مجاز است
«پیانیست» نام فیلمی است به کارگردانی رومن پولانسکی محصول سال ۲۰۰۲. داستان این فیلم برداشتی آزاد است از داستان زندگی ولادیسلاو اشپیلمان، که یکی از بهترین نوازندگان اسبق پیانو در لهستان (دارای لقب ویرتوز) در زمان جنگ جهانی دوم بود. فیلم از ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ و درست چند هفته پس از تهاجم نظامی آلمان نازی به لهستان آغاز می شود. اما اشپیلمان به عنوان یک پیانیست در همین حال هم به نواختن پیانوی خود در رادیو ورشو ادامه میدهد. چند روز بعد، ورشو سقوط میکند و پیانیست، نخستین نشانههای برخورد نازیها با یهودیان را با حضور سربازان آلمانی در شهر میبیند. «پیانیست» فیلم متفاوتی است. داشتن فیلمنامه قوی و بازیهای باورپذیر بازیگرانش، باعث شده این فیلم بتواند مخاطبش را حدود سه ساعت پای روایتش نگه دارد. داستان فیلم بسیار روان است و هیچ پیچیدگی غیرقابل فهمی ندارد، به خاطر همین هم مخاطب عام میتواند با آن ارتباط برقرار کند. آدرین برودی هنرپیشه یهودیالاصل در نقش اشپیلمان خیلی خوب توانسته در موقعیت کسی که سالها با سختی سعی کرده از دست نازیها فرار کند، ایفای نقش کند. رنج چنین شخصیتی را در تمام صحنهها میتوان در صورت و حرکات آرام او دید.
گفته میشود که آدرین برودی برای ایفای نقش اشپیلمان و درک بهتر شخصیتش در عرض ۶ هفته نزدیک به ۱۴ کیلوگرم وزن کم کرده است. وی در طول مدت ساخت فیلم بسیاری از داراییها و اموال شخصی خودش (شامل آپارتمان شخصی و ماشینش) را رها و خود را از خانواده و دوستانش جدا کرده بود.
رومن پولانسکی به عنوان کارگردان یهودیالاصل فیلم «پیانیست» در زمان اهدای جوایز اسکار در آمریکا حضور نداشت؛ چراکه به دلیل تجاوز به یک نوجوان مجبور به فرار از آمریکا شد و نتوانست جایزهاش را شخصا از آکادمی اسکار بگیرد. این کارگردان که معمولا در فیلمهایش مسائل جنسی و دیدگاه فرویدی موج میزند با قبول کارگردانی فیلم «پیانیست» اثری متفاوت در کارنامه هنری خود بر جای گذاشته است. البته از اول هم قرار بود یک کارگردان یهودی کارگردان «پیانیست» باشد ولی چون آثار مهمی که در مورد یهودیان ساخته میشود معمولا کارگردان و بازیگر نقش اولش یهودی هستند، انتخاب رومن پولانسکی با وجود تفاوتهایی که در آثار قبلیاش نسبت به این فیلم وجود دارد، انتخابی منطقی به نظر میرسد.
شایان ذکر است که زندگی پرفراز و نشیب این کارگردان و ماجرای قتل همسر باردار و چند تن از دوستانش توسط چارلز منسون و گروهش، هم شاید در این انتخاب بیتاثیر نبوده است و به نوعی میتوانست تبلیغی قوی باشد برای فیلمی که قرار است مظلومیت یهودیان را نشان دهد. البته این امر به خاطر افشای رسوایی جنسی این کارگردان، در زمان اکران محقق نشد و برای تبلیغ فیلم، کمپانی تهیهکننده ترجیح داد خیلی روی رومن پولانسکی مانور ندهد و بیشتر تمرکز روی هنرپیشه نقش اول و داستان قرار بگیرد. در «پیانیست» مخاطب لحظه به لحظه تلاش مردی را برای زنده ماندن مشاهده میکند. او با جنگیدن علیه ظالمان مخالف است اما وقتی شرایط را سختتر از گذشته میبیند با مخالفان که قصد جنگ دارند، همکاری میکند اما همین مرد به محض اینکه راهی پیدا میکند تا بدون جنگیدن زنده بماند از همراهی دوستانش سر باز میزند و به کنج اتاقی میخزد تا بتواند جانش را در امان نگه دارد و وظیفه جنگیدن را بر عهده دیگران میگذارد. با روایت فیلم، همیشه کسانی پیدا میشوند تا او را چون گنجی ارزشمند زنده نگه دارند ... البته این تقریبا بخشی از شخصیت بیشتر خانواده این پیانیست را تشکیل میدهد. برای مثال وقتی دشمن در شهر مستقر شده است و روزگار برای یهودیان سخت میگذرد پدر اشپیلمان که مثل او علاقهای به جنگیدن ندارد در دیالوگی به پسرش در مورد علت سختیهایی که تحمل میکنند، میگوید:
«یهودیان آمریکا مقصرند! بانکدارهای یهودی آمریکا، باید دولت را تحت فشار بگذارند تا وارد جنگ با آلمان بشوند ...» اتفاقی که در نهایت میافتد و این دیالوگ به نوعی میخواهد فشار صاحبان ثروت یهودی بر دولت آمریکا را، امری حیاتی برای حمایت از یهودیان در سراسر دنیا اعلام کند که خب البته این امر با وجود تمام حمایتها و بهایی که آمریکا برای محافظت از رژیم صهیونیستی تا بهحال پرداخت کرده است، معنی پیدا میکند. فیلم «پیانیست» در مجموع توانست نامزد هفت جایزه اسکار و دو جایزه گلدنگلوب شود که در بخش بهترین بازیگر نقش اصلی مرد، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه اقتباسی برنده جایزه اسکار شد و در مجموع برنده ۵۵ جایزه معتبر و ۷۳ نامزدی را از آن خود کرد.
قصه عشق و تاریکی: سرزمین شیر و عسل متعلق به ماست
«قصه عشق و تاریکی» نام فیلمی است به کارگردانی ناتالی پورتمن، محصول سال ۲۰۱۵. موضوع اصلی فیلم سختیهای زندگی یهودیان در اورشلیم، در زمان جنگ بین اعراب و اسرائیل، در سال ۱۹۴۸ میلادی و بهدنبال آن، شکلگیری دولت اسرائیل است. فیلم به بیخانمان شدن فلسطینیها نیز به صورت مختصر میپردازد. عاموس کوچک (با بازی امیر تسلر) قهرمان اصلی داستان است که به شدت به مادرش فانیا با بازی پورتمن عشق میورزد و وابسته است.
فانیا یک یهودی اهل مجارستان و اوکراین بوده که وقتی حس ضدیهود در اروپایشرقی گسترش مییابد و طبق روایت فیلم آلمانیها ۲۳هزار یهودی را قتلعام میکنند، فانیا و تمام خانوادهاش از اروپا فراری میشوند به سمت تلآویو؛ سرزمینی که عوز، از آن به عنوان سرزمین «شیر و عسل» یاد میکند؛ جایی که خاک، صحرا را تبدیل به شکوفههای بهشتی میکند، میآیند!...
مخاطب در نهایت و در پایان فیلم متوجه میشود که این داستانها در واقع برای خود فانیا اتفاق افتاده بوده و همین به نوعی حس هم دردی بیننده را با شخصیتهای داستان بیدار میکند.
شاید بتوان گفت تاثیرگذارترین شخصیت داستان فانیا باشد؛ زنی که عمری را در عذاب گذرانده و در نهایت هم از شدت افسردگی، خودکشی میکند ولی پسرش به همراه همسرش در سرزمین تازهشان باقی میمانند و به امید فرداهای بهتر هستند.
ناتالی پورتمن به عنوان بازیگر نقش فانیا و کارگردان این فیلم، در اسرائیل به دنیا آمده و تابعیت دوگانه آمریکایی- اسرائیلی دارد. این بازیگر همیشه در مصاحبههایش در مورد کشورش میگوید: «هرچند من واقعا آمریکا را دوست دارم، اما قلبم در اورشلیم است. آنجا مکانی است که در آن احساس میکنم در خانه هستم. » این بازیگر یهودی، زبان عبری را در «مدرسه روزانه یهودی چارلز ای. اسمیت» واقع در واشنگتن فرا گرفت و برای اولین بار در فیلم «قصه عشق و تاریکی» با این زبان در طول فیلم، صحبت کرد. پورتمن، به عنوان یک اسرائیلی-آمریکایی اعلام کرده که موضعگیریهای سیاسی نخستوزیر اسرائیل یعنی بنیامین نتانیاهو را قبول ندارد و به آنها معترض است و به خاطر نشانه همین اعتراض در آوریل ۲۰۱۸ پورتمن اعلام کرد به سبب «حوادث اخیر در اسرائیل» و برخورد اسرائیل با فلسطینیان معترض در نواحی مرزی، او برای دریافت جایزه جایزه سال ۲۰۱۸ جنسیس (جایزهای که همهساله به یهودیانی داده میشود که در حوزه کاری خود دستاوردهای مهمی داشتهاند) حضور پیدا نمیکند.
البته با توجه به نفرتی که در حال حاضر نسبت به اعمال صهیونیستها در سراسر جهان وجود دارد چنین موضعگیریای کاملا طبیعی است؛ این موضعگیری مخصوصا از طرف پورتمن به عنوان یک یهودی که همیشه وطن و خانه واقعیاش را مکانی غصبی مثل اسرائیل میداند جالب توجه است.
پورتمن طی سالهای هنریاش همیشه از اسرائیل دفاع کرده و کمکهای مالی فراوانی به آنها کرده ولی با وجود تمام این حرفها این بازیگر با کودککشی و اعمال خشونتآمیز هم مخالف است! این برخورد دوگانه پورتمن به عنوان یک بازیگر و کارگردان اسرائیلی- آمریکایی باعث شده رسانههای غربی هم خیلی روی حرفهایش مانور ندهند و از کنار حاشیهسازی «رد کردن جایزه»، توسط پورتمن مثل یک خبر معمولی بگذرند. چون در نهایت نمیشود پزهای انساندوستانه را در کنار اسرائیلدوستی قرار داد و این برای مردم این زمانه، قابلباور نیست.
*روزنامه فرهیختگان
ارسال نظر